چگونه از تو بگویم که هر کس تورا شناخت مهاجرت کرد چگونه بسرایم که سراینده تو در سرزمین دیگر شعر می گوید چگونه الام بر آورم که معالج تو در خاوران سخن می گوید به نظرم تورا فراموش کردند
اما دریغ دیگر این است که در برخی نقاط سیستان شهدایت گم نام ماند ه اند و از نام انان در همایش ها سخنی نیست شهدای نهور سیستان و در این باره خاندان جانباز و شاهد را مدهوش تیر های ناروای تهمت و درو غ می کنند و غبار افسردگی بر راه و منش انان وارد میسازند
سیستان تو مرکز ثقل صدرای مردان بزرگ ایرانی این در کلام بزرگان و ائمه اطهار نسبت به تو است
اگرچه زیبایی طراوت تو ربوده شد ولی با تو بودن و به یاد نو اندیشیدن از عبادت بالاتر است من دلتنگ احیاء توام اما چه کنم که گیسوان خاک گرفته ات با هیچ نوازشی رنگ اصلی نمی گیرد سیستان چه کنم که صدای رسای مردانت براثر غبار شنیدن نداردسیستان چه کنم چشمان مردم سرزمینت براثر تندباد الودگی درد و نا علاج است چه کنم گلوی محبت ورسای خواندن فرزندان خفگی یافت سیستان چه بگویم از مرگ زودرس مردمانت که همه و همه از وجود بی عاطفگی بر تو است سیستان چه کنم چهره مردمانت دیگر روشنایی قدیم را یافتن ندارد سیستان سلام بر یادت و بر مخزن سینه مردانت که بر اثر غبار جایی ندارند ولی ترک وطن نکردند سیستان چه کنم یادت در کسوف پیوست خورد و به غفلت تاریخ سپرده میشود سیستان سرزمین محبت و اینه کویر اخبار و روایت است که اینده الام دردت اب است روانه میشود اما من به عنوان فرزندت غبطه این قول ها و شعارهارا که عمل ندارند می خورم و غبطه ای که گویا مهاجرت کلمه ای است که برای تو و مردمت خلق شد سیستان ای سرزمین دارالولایه مایه وجود ارامش ایران زمین. تو به عنوان تنگه احد ایرانی و این در فر مایشان مقام عظمی ولایت در بازیداز سیستان نقل شد فقط مقام معظم رهبری ان را میشناسند مسئولین ان را فراموش کرده اند الام و درد تو با اب هامون علاج و درمان میشود جزءاین هر مرثیه خوانی رجز بیهوده برای وقت گذرانی است اگر می خواهید فریاد سیستان و مصائب انرا بشنوید هیر مند پر اب و هامون احیاء شود