تشنگي بر زمين سيستان تداعي انداخته زمين در اين جاا ز وجودش گله مند است گونه هاي گياهي خشك شدند نام انها به بايگاني ذهن سپرده شد ديگر جان در پيكر مردان و زنان سيستاني نا توان است همه مردم گويي امروز يا فردا به سوي مرگ مي روند همه نا اميد زندگي مي كنند ديگر زمانه هم به داد اين مردم نمي رسد مي گويند منطقه ازا دمي گويند هامون اما ابش به زاهدان و درد وتب ان بر سيستان جاري است روزگاي سيستان وصف عالم .شهره افاق بودولي اكنون از چهره سياه و خشك يادي نميشود هامون هير مند همه به گذشته مي پيوندد هيچ ترسيم حقيقتي از روياي بر با بادرفته سيستان گزارش نمي كند هر كس چنين كند معاند شناخته ميشود در حقيقت اگر حقايق واقعي گزارش شود راهكار هاي واقعي انديشيده ميشود كه پايداري سيستان را در پي دارددر خشندگي چشمان مردم سيستان به تاريكي گرائيد ديگر مغز انديشه در مردم سيستان نا اميدي است ديگر جوان اين منطقه راه نجات خويش را در مهاجرت مي داند نخبگي نداريم چون فقر داريم انديشه پويا در محيط پر از امكانات شكل مي گيرد و اين در روستاهاي ما وجود ندارد سيستان سفره اب زير زمين ندارد اب چاهك ها بعد از چند سال كم و شور است به قول مردم اين جا زندگي در اين زمان خون جگر خوردن است مديران ما حتي حاضر به اقامت دائمي در اين جا نيستند بلكه خانه و كاشانه جاي ديگر و خدمت در سيستان دارند سيبستان را فاقد شرايط لازم براي زندگي خويش مي دانند ديگر طپش قلب مردم در اين جا طبيعي نيست هراسان و نگران شايد بيشترين مرگ مردم از اين است عمر مردم به نيم كاهش يافته است جفا وعقب ماندگي بر زندگي مردم افتاده است ناداري و بيماري چه كسي نجات دهنده است منتظريم منتظر