هيرمند رقبت زندگي براي ادامه حيات ندارد سيستان ديگر نخبه هاي ماندگار براي زندگي ندارد جوانانش در فقر و تامين معاش بيكارند دست روزگار تدبير تجارت و تاييد ان را از ما بر گرفت سيستان فقط خدارا دارد روستاها خالي از سكنه گويي حيات ديگر بر زمين سيسان وزيدن ندارد مردم هزاران بار فرياد كردند بر مسئولين اما نداي انها جواب ندارد تجارت برادر و برازنده سرزمين دار والولايه بود انهم از او گرفته شد فيض اميد فقط در بين جوانان مهاجرت و خالي از سكنه شدن است بادهااز بي ابي هامون و هير مند غرش خويش را بيشتر مي گيرند و غبارهارا بر سينه و شش ها حبس مي كنند نمي دانيم جرم ما چيست كه هيچ گاه پيشرفت و توسعه در خشش بر ما نمي تاباند نمي دانيم درددل خويش با كي بگوئييم و چه كنيم مارا دريابيد كه عطش بر زمين سيستان عظمت يافت و فاجعه فقر را با هيچ ابزاري نمي توان جبران كرد