يكي از اسطوره هاي ملي ايران كه سيستاني است و نخواست نامش هويدا شود مي گويد در سال 1373من از مدرسه اي در يكي از روستاهاي زابل از سال چهارم نظام قديم از مدرسه ترك تحصيل كردم 3 ماه ابتداي مدرسه براي كار گري به منطقه يزد و رفسنجان رفتم خبر به اقاي شهركي رسيد ايشان در ان زمان معاون اموزوش و پرورش منطقه محل زند گيمان بودند دقيقا كار نامه و علل تر ك تحصيل مرا رديابي كردند و پس ازان كه پي بردند مشكل من خانوااده و فقر مالي است با همكاري حاجيه خانمشان كه انساني دلسوز و براي همه مادراست پدر مرا تحت پوشش قرار داد و از ان پس شرايط قبولي در دانشگاه تهران پزشكي براي 4 نفر مان مهيا شد و هزاران هزار بار بر ايشان درودو سلام نثار مي دارم كه هميشه براي ترقي و باسواد شدن مي كوشيد و اين چنين ايشان اسطوره ماندگار شدوهيچ گاه حسادت نكرد
يكي ديگر از بزرگان روايت مي كند اكثر اوقات در برنامه ها و تظاهرات قبل از انقلاب حضور داشت در جبهه و جنگ اما هيچ گاه مغرور نشد و حتي چندين بار از ايشان خواسته شد به تهران برود و مسئوليت تحويل بگيرد حتي در دوره خدمت در اموزش و پرورش چندين بار خواستند كه مدير كل اداره متبوع شود اما با درايت مي گفت من مي خواهم بيشتر مشكلات مردم را مستقيم حل كنم تا اينكه گرفتار مسئوليت بزرگي كه مرا از مردم جدا كند نشوم .بر روح بزرگ اين مرد انديشمند سيستاني صلوات نثار مي داريم