که اولین الفبای یادگیری را به ما آموزش دادند تقدیر و تشکر داریم هم اکنون ایشا ن زاهدان سکونت دارند و برایشان دعای سلامتی داریم
می گویند در یکی از نا و های آمریکا که در نز دیکی یک جزیره پهلو گرفته بود گربه گرسنه ای وارد ناو میشود و سر و صدا ایجاد می کند تمام نیر وها با هم تجمع می کنند و هریک تفکر و حشت زده و سراسیمه دارد برخی از انان می گویند ایرانی ایرانی بسیجی بسیجی برخی می گویند یمنی یمنی انصار الله بعدا متوجه میشوند گربه ای بود و اینها که از مقاومت و شجاعت ایرانی و یمنی ها می ترسند بر خود لر زید ه اند راوی داستان ما که آنها را از طریق تخیل ترامپی رصد می کرد همه آنها خودشان را خیس کرده بودند 2 روز در نوبت حمام بودند شستشوی ناو با الکل باید انجام شود
دوران دفاع مقدس 4تا 7 بر ادر بودند در همان زمان از پست های نطامی خود برای اینکه جبهه نر وند استعفا دادند و جالب است بعد از پایان جنگ مسئولیت در ارتباط با شهدا و اقدامات فر هنگی گر فتند جواب این است شمایی که از حضور در دفاع و میدان عمل تر سید ید چگونه امکان دارد که باعث یاد شهدا باشید البته این برای همه و نسل بعد مصداق نیست برای کسانی روایت دارد که بودند و نر فتند بودند و لی یک قدم در پشتیبانی و کمک به جنگ نکردند لذا همانا امروز فرهنگ ایثار و شهادت را خرچه دار می کنند هما ن آقایان اختلاس می کنند نه جانباز و رزمنده
و عبرت است یعنی کفار و مشرکان باید بدانند قیام امام حسین چون حق بود پیروز و جاودانه است و تمام قیام هایی که عاشورا را سر لوحه خودارند این چنین خواهند بو د در این زمینه می توان به دفاع مقدس ایران 8 سال و هم جنین قیام مردم لبنان ،فلسطین ، سوریه ,عراق ویمن اشاره نمود بهتر است شیاطین دست ازشیطنت بر دارند که دربرابر حق شکست خواهند خورد
اهالی نهور بر خاسته از معنویت هستند از همان دوران گذشته اهالی نهور نقش بارز در بر پایی قیام ها داشته داند همراهی با حاج آقا بیانی قبل از انقلاب شرکت در تظا هرات با همراهی حاج آقا میر زایی ، شهیدان شاخص و بزرگی تقدیم انقلاب و میهن داشته است
1-شهید سردار بزرگ شجاعت حاج احمدخواجه داد مهماندوست اصالت از نهور در گنبد
2 شهیدان بهمنی خاندان (نجفی)بهروان در زاهدان
3- شهد نبی آزاد خواجه داد شورا و معتمدنهور در هنگام اعزام
4- شهید محمود خواجه داد مهاندوست ورزشکار و فعال مذهبی
5- شهید خدار حم سرگز ی
6- شهید حبیب حاضر خواجه داد آزاد شهر
7-شهید عزیز صابر خواجه داد آزاد شهر
8-شهید مهدی مری ( عاقل خواجه داد ) زابل
9- شهید محمد توقعی خواجه داد آزاد شهر
که انبار های آنها کالاهای مردم را احتکار کرده بودند ولی در ایام محرم از همان سودبه نام عاشورانذر دادند از همین حا عرض می کنیم این چگونه نذری است که از راه ظلم وستم غیر مستقیم بر بشر بدست می آوری روز قیامت از همه رسوا تری که ازنام عاشورا سپر می سازی .
پس معلوم است که امام حسین و عاشورا را نشناخته ای
راه را برای ایجاد بی عدالتی باز کرده است مردم معتقد هستند جذب دانشجو به همان شیوه سابق بهتر است و از طبقاتی شدن جلو گیری می کند و افراد با عدالت وارد دانشگاه میشدند لطفا مردم را از نظر روحی نا امید نکنید قوانینی طرح کنید که اطمینان خاطر مردم باشد نه عذاب قوه قضائیه دخالت کندقوانین بر خلاف خواست مردم ابطال شود
که یمنی ها حق دفاع دارند چرا به این که به کشورهای مستقل و مردمش حمله میشود بررسی نمیشود اما آن هنگامی که مشرکین وکفار شراب می نوشند در خواب غفلت مردم یمن از کشور و مردم خود دفاع می کنند موضوع را به سازمان ملل ربط می دهند اگر سازمان مللی است جلوی حملات نا جوان مردانه عربستان و امارات را بگیرد اگر سازمان مللی است جلوی انسان و نسل کشی کسانی را بگیرد که ظلم وستم آنها جهان را پر کرده است حال عربستان چندین سال است زیر ساخت ها و مردم یمن را ازبین برد امروز شما مردم یمن را مجبور کردید از تفکر و اندیشه خود موشک و پهباد بسازند اگر شما به آنها حمله نمی کردید مطمئنا آنها دنبال توسعه و دست یابی به فن آوری جدید نبودند هم چنانکه شما مستکبرین در حملات خود نوین هستید مردم یمن هم مجبورند از تکنولوژی بهره بگیرند بعد هم شمایی که قادر به کنترل خودتان نیستید ودیگران به شما می گویند ایران مقصر است شما رادر منجلاب می اندازند بهتر است در برابر تجاوز ناحق خودتان کوتاه بیائید چرا که فرجام آخر نابودی شماست اینان این حملات را به ایران ربط می دهند تا بهانه حمله به ایران پید ا کنند مطمئن باشند اعراب. که آمریکا و سرزمینتان را فدای غارت گری خودش می کند بترسید که سرزمینتان را خالی از سکنه کند وموج موج شمارا در زیر خاک دفن کند و بر شما سواری و تداعی غارت گیرد از توهم دست بر دارید که فرجام شما نوید تباهی است و جبهه حق پیروز است و این برایتان روشن است
وقتی مردم یمن در زیر چکمه حملات مشرکان و منافق و مسلمان نماهای عرب به خا ک و خون کشیده میشوند دنیا و اربابان حامی امارات و عربستان سکوت م کنند اما هنگامی که مردم یمن در برابر متجاوز از کشور و کاشانه خود حملات متقابل انجام می دهند آن را به ایران نسبت می دهنددشمن باید بداند همان گو نه که شمابا تکنولوژی بر سر مردم یمن آتش می ریزید ایا مردمی که شما به سرزمین وکشورشان حمله و آنهارا به خاک و خون می کشیدحق دارند از خود دفاع کنند ایران حامی معنوی مردم یمن است نه اسلحه ومهات به کسی می دهد بلکه این خود مردم یمن هستند که شمارا مضطرب ساخته اند وقتی شما به راه حق پشت کر د اید مطمئنا راه ظلم وستم شکست پذیر است و این را خودتان هم می دانید و هر روز سازمانهای اطلاعات استکبار شما را به سخره گرفته و ثروت و منابع شمارا غارت می کنند به خود آیئد که در این گرداب حمایت از استکبار نابودی و نیستی به سراغتان می آید
یکی از مهم ترین پرسش ها درباره عظیم و بی نظیر عاشورا، پرسش از هدف سیدالشهدا علیه السلام از این حرکت است. پاسخ هایی کلی به این سؤ ال داده اند؛ از جمله اینکه قیام آن حضرت برای احیای دین، امر به معروف و اصلاح امت بوده است. اما این پاسخ، خود، پرسش هایی جزئی و فرعی پدید می آورد: با این حرکت سیدالشهدا علیه السلام چه اصلاحی صورت گرفت؟ قیام امام حسین علیه السلام چه نوع امر به معروفی بود که باید به این صورت انجام می گرفت؟ و با این روش، چگونه دین احیا می شود؟ آیا این حضرت در هدف خود توفیق یافت؟ و آیا با قیام خود توانست حکومت و امت اسلامی را اصلاح کند و جلو مفاسد را بگیرد؟
سخنان امام حسین علیه السلام، خود، بهترین پاسخ به این پرسش هاست. از این روی، برای آنکه علت قیام آن حضرت را دریابیم، ابتدا بخش هایی از سخنان ایشان را در این باره از نظر می گذرانیم، و سپس، درباره قسمت های مختلف آن به بحث و بررسی می پردازیم.
با توجه به سخنان آن حضرت، اصلاح امت از جمله مهم ترین اهداف قیام ایشان به شمار می رود؛ چنان که در وصیت ایشان به برادرش، محمد حنفیه، آمده است: إنی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا ظالما و إنما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی صلی الله علیه و اله؛[1]من نه برای گردش و تفریح خروج می کنم و نه برای اینکه فسادی در زمین به راه اندازم و ظلمی کنم، بلکه فقط برای اصلاح در امت جدم خروج می کنم.
در تعبیر لطلب الاصلاح نکاتی چند نهفته است؛ زیرا امام نفرموده: إنما خرجت للاصلاح، بلکه فرموده است: إنما خرجت لطلب الاصلاح؛ یعنی من در جست وجوی اصلاح خروج می کنم. همچنین نظیر این تعبیر، در خطبه و سخنرانی آن حضرت برای نخبگان و علما نیز وجود دارد و امام حسین علیه السلام این خطبه را زمانی ایراد کرد که هنوز سخنی از خروج و مبارزه با یزید در میان نبود. امام علیه السلام در پایان این خطبه دست به دعا برداشته، می فرماید: اللهم إنک تعلم انه لم یکن ما کان منا تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام، ولکن لنری المعالم من دینک و نظهر الا صلاح فی بلادک؛[2]پروردگارا، تو می دانی آنچه از ما سر زده برای رقابت در به دست آوردن قدرت یا در جست وجوی ثروت و نعمتهای زاید نبود، بلکه برای آن بود که معالم دین تو و معیارهای اسلامی را به مردم نشان دهیم، و اصلاح را در بلاد تو ظاهر کنیم.
یعنی نشان دهیم دین چیست و نشانه های آن کدام است و چگونه و با چه معیاری می توان دین داران را از بی دینان باز شناخت. کلمه «نظهر» در جمله«نظهر الا صلاح فی بلادک»دو معنا می تواند داشته باشد: اول اینکه، روشن کنیم اصلاح چیست؛ و دیگر آنکه اصلاح را تحقق بخشیم و آن را بر فساد غالب گردانیم.
امروزه «اصلاح»یکی از واژه هایی است که در ادبیات سیاسی کاربرد فراوان دارد و مقام معظم رهبری نیز بر این واژه بسیار تکیه کرده اند. ما برای بررسی این واژه، ابتدا معنای آن را، و سپس موارد استعمالش را در قرآن و روایات بیان می کنیم، آن گاه مطالبی را که بیشتر جنبه کاربردی دارد، عرضه می داریم. اصلاح، واژه ای عربی و از ریشه «ص ل ح»است. این کلمه دو معنا دارد: یکی از ماده صُلح، و دیگری از ماده صَلاح. اصلاح از ماده صُلح، به معنای آشتی دادن و رفع اختلاف و مشاجره بین دو فرد یا دو گروه است. واژه اصلاح به این معنا در قرآن کریم، درباره اصلاح بین دو همسر به کار رفته است.
فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها إن یریدا إصلاحا یوفق الله بینهما...؛[3] [برای زن و شوهر که با یکدیگر اختلاف پیدا کرده اند] داوری از طرف خانواده زن، و داوری از طرف خانواده مرد انتخاب کنید. اگر زن و شوهر واقعا بخواهند آشتی و سازش کنند، خدا بین آنان سازش برقرار خواهد کرد.
همچنین در جای دیگر درباره آشتی زن و شوهر می فرماید: و إن امراة خافت من بعلها نشوزا او إعراضا فلا جناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحا و الصلح خیر؛[4]و اگر زنی از ناسازگاری یا روی گردانی شوهرش بیمناک باشد، بر آن دو گناهی نیست که بین خود صلحی کنند و صلح بهتر است.
نظیر این واژه تعبیر دیگری وجود دارد که بسیار به کار می رود و در قرآن نیز آمده است. آن تعبیر «اصلاح ذات البین»است که به معنای آشتی دادن دو نفر یا دو گروه با یکدیگر اختلاف دارند. قرآن می فرماید: و اصلحوا ذات بینکم.[5] در روایات نیز برای اصلاح ذات البین پاداش بسیاری وعده داده شده است؛ برای مثال فرموده اند اگر دو مؤمن یا دو گروه یا دو خانواده با یکدیگر قهرند و باهم اختلافی دارند، سعی کنید آنها را آشتی دهید، و ثواب این کار از ثواب یک سال نماز و روزه بیشتر است.[6] دامنه «اصلاح ذات البین»تا اصلاح میان دو گروه از مردم درون جامعه اسلامی که با هم می جنگند گسترش می یابد: و إن طائفتان من المؤمنین اقتتلوا...[7] در اینجا نیز قرآن دستور می دهد که سعی کنید ابتدا آنها را آشتی دهید: فاصلحوا بینهما. بنابراین کلمه اصلاح در جایی که دو گروه باهم می جنگند، در معنای صلح دادن و آشتی دادن به کار رفته است. در این موارد، اصلاح بین دو فرد یا دو گروه، به معنای آشتی دادن آنان با یکدیگر است.
استعمال دیگر واژه اصلاح، از ماده صَلاح است. صلاح در مقابل فساد است و معمولا آن را در زبان فارسی به «شایستگی»ترجمه می کنند. کار صالح یعنی کار شایسته، و فرد صالح یعنی فرد شایسته. اصلاح به این معنا نیز در مقابل افساد و به معنای انجام کار شایسته یا برطرف کردن فساد است. به کسی که در صدد است که کار شایسته انجام دهد و فسادها، نقص ها و عیب های موجود در جامعه را برطرف کند، «مصلح»می گویند و کسی را که در صدد بر هم زدن امور و ایجاد فساد در جامعه است، «مفسد» می نامند. تعبیر «مفسد فی الارض»نیز از همین ریشه به دست آمده است. این معنای اصلاح، با اصلاح ذات البین و آشتی دادن دو فرد یا دو گروه ارتباط ندارد؛ زیرا کسی که می خواهد فسادی را برطرف کند یا کار شایسته ای انجام دهد، با فرد خاصی روبه رو نیست. پس می توان گفت این اصلاح که از ماده صلاح است، دو نوع مصداق دارد: یکی به معنای انجام کار شایسته و دیگری به معنای بر طرف کردن فساد، تبه کاری و جلوگیری از بزه کاری. این دو نوع مصداق اصلاح در قرآن نیز استعمال شده است؛ از جمله إلا الذین تابوا و اصلحوا؛[8] که به معنای کسانی است که توبه کردند و اصلاح کردند. واءصلحوا یعنی عملوا عملا صالحا؛ به جای کارهای غلط و گناهانی که انجام داده بودند، اصلاح کردند؛ یعنی کار خوب و شایسته انجام دادند. ولی آنچه بیشتر مفهوم اجتماعی دارد و در کلمات امام حسین علیه السلام مطرح شده است و در ادبیات سیاسی و اجتماعی امروز نیز به کار رفته است، اصلاح مفاسد است که در مقابل افساد به کار می رود.
اما مفهوم اصلاح که امروزه به کار می بریم، ویژگی خاصی در اصطلاحات سیاسی پیدا کرده و معادل «رِفُرم»و در مقابل «انقلاب»به کار می رود. می گویند تغییراتی که در جامعه ایجاد می شود، گاه تدریجی و آرام است و با آهنگ کند صورت می گیرد که در این صورت، به آن «رِفُرم»می گویند؛ و کسانی را که در صدد ایجاد چنین تغییراتی در جامعه برآیند «اصلاح طلب»می نامند و معادل انگلیسی آن «رِفُرمیست»[9] است. در مقابل، کسانی که می خواهند با سرعت اوضاع را تغییر دهند، انقلابی هستند. انقلاب به معنای تغییر اجتماعی ناگهانی، تند و با سرعت است که گاه همواره با خشونت رخ می دهد. انقلاب اسلامی ایران نمونه ای از این قبیل است. واژه اصلاح است. به منزله اصطلاحی سیاسی و در مقابل انقلاب، معنای اخصی برای اصلاح است. این اصطلاح، ریشه لغوی ندارد و نیز اصطلاحی دینی و مذهبی نیست، بلکه اصطلاح سیاسی جدیدی است که در مقابل انقلاب به کار می رود. از این روی اصلاح در قرآن و روایات به این معنای خاص به کار نرفته است. بر این اساس، آن گاه که امام حسین علیه السلام می فرماید: خرجت لطلب الا صلاح فی اءمة جدی؛ مراد ایشان این معنای خاص اصلاح نیست؛ زیرا کاری که ایشان انجام دادند، حرکتی تدریجی، آرام و بی خشونت نبود؛ بلکه عبارت بود از جنگ، کشته شدن و فدا کردن انسانهای شریف در راه رسیدن به هدف مقدس.
مقام معظم رهبری در فرمایشاتشان به این نکته اشاره کرده اند که وقتی ما می گوییم اصلاح، معنای خاص آن را که امروزه در اصطلاح سیاسی به کار می رود، در نظر نداریم، بلکه منظور ما هرگونه مبارزه با فساد و رفع مفاسد است؛ خواه به صورت تدریجی باشد، خواه به صورت دفعی و انقلابی. از این روی، فرمودند انقلاب اسلامی ایران، خود، بزرگ ترین اصلاح بود؛ با اینکه در اصطلاح سیاسی امروز به آن اصلاح نمی گویند. منظور ایشان این بود که ما وقتی با اصطلاح قرآن و روایات، از اصلاح سخن می گوییم، معنای اعم آن را اراده می کنیم؛ چه آن اصلاح به صورت تدریجی باشد، چه به صورت دفعی و انقلابی، و تند و با آهنگ سریع. از همین روی، انقلاب اسلامی بزرگ ترین اصلاح بود؛ زیرا موجب از بین رفتن مفاسد بسیاری گردید؛ هرچند این کار به صورت نسبتا سریع انجام شد. البته دوران نهضت، پانزده سال طول کشید تا به پیروزی رسید؛ ولی زمانی که انقلاب پیروز شد، نظام سابق به صورت دفعی تغییر کرد و دستگاهها و سیاستهای سابق ناگهان تحول یافت، قانون اساسی جدید وضع شد و تحولی بنیادین و همه جانبه رخ داد.
صلاح و فساد در قرآن از عام ترین مفاهیم ارزشی هستند. مفاهیمی که به کار می بریم، گاه در محدوده «هست »ها و «نیست »ها قرار می گیرند و گاه در محدوده «باید»ها و «نباید»ها. مفاهیمی را که بطن معنای آنها «باید» و «نباید» است، مفاهیم ارزشی می گویند. گزاره هایی چون «کدام کار خوب است؟ »، «چه کاری را باید انجام داد؟»، «کدام کار بد است؟»، «چه کاری را نباید انجام داد؟» گزاره های ارزشی هستند. صلاح و فساد نیز دو مفهوم ارزشی اند. صلاح یعنی کار شایسته ای که باید در پی آن بود و انجام داد، و فساد یعنی چیزی که باید مانع آن شد و نباید انجامش داد. بنابراین وقتی صلاح و فساد را تحلیل کنیم، در معنای آنها باید و نباید می یابیم. مفاهیم ارزشی گاهی محدودند و در زمینه خاصی به کار می روند و گاه نیز بسیار وسیع اند و همه کارهای خوب یا همه کارهای بد را در برمی گیرند. بنابراین به مفاهیمی که همه کارهای خوب یا همه کارهای بد را در بر می گیرند، مفاهیم ارزشی عام می گویند. در قرآن مفهومهای ارزشی عامی وجود دارد. «صلاح»و «فساد» از جمله این مفاهیم است. از دیگر مفاهیم ارزشی عام قرآن «معروف»و «منکر» است. معروف یعنی هر کار خوب، و منکر یعنی هر کار بد. «خیر» و «شر» نیز از مفاهیم عام ارزشی ای هستند که در قرآن کریم با همین ویژگی به کار رفته اند. یکی از خواص مفاهیم ارزشی این است که معیارهای تجربی و عینی ندارند. مثلا گزاره هایی همچون «هوا گرم است»یا «اینجا روشن است»را می توان با تجربه عینی نشان داد؛ زیرا اگر هوا به گونه ای است که انسان عرق می کند و ناراحت می شود، پس گرم است؛ اما اگر هوا چنان باشد که انسان به خود بلرزد، سرد است. به همین ترتیب، می توان چراغ را نشان داد و گفت روشن است، و اگر کلید آن را بزنیم، خاموش می شود. صحیح یا غلط بودن این موارد با تجربه حسی و عینی روشن می شود. بدین ترتیب، می توان گفت که جمله های «اینجا روشن است»و «هوا گرم است»یا «هوا گرم نیست»صحیح است یا غلط؛ اما مفاهیم ارزشی این گونه نیستند و با تجربه حسی نمی توان خوبی یا بدی شان را مستقیما ثابت کرد. از سوی دیگر مفاهیمی چون «خوب و بد»، «صلاح و فساد» و «معروف و منکر» تابع دستگاه و نظام ارزشی اند. جوامع مختلف برای خود، نظام ارزشی خاصی دارند؛ یعنی مجموعه ای از کارها را خوب و با ارزش می دانند و مجموعه ای دیگر را بد و ناروا می شمارند. ممکن است کاری در یک نظام ارزشی، خوب، و همان کار در نظام ارزشی دیگر، بد باشد. مثلا در یک جامعه احترام گذاشتن به دیگران به شکل خاصی صورت می گیرد، و آن را خوب می دانند، در حالی که همان کار را در جامعه دیگر بد و زشت می شمارند بنابراین «صلاح»و «فساد» متناسب با نظام های ارزشی، متفاوت اند و این گونه نیست که همه مردم یک چیز را خوب و یک چیز را بد بدانند.
با توجه به اینکه «صلاح و فساد» و «اصلاح و افساد» از مفاهیم ارزشی هستند، اگر در موردی به کار روند، می توانیم بپرسیم که «اصلاح»طبق کدام نظام ارزشی. آیا منظور اصلاح به معنای غربی است یا به معنای اسلامی؟ چنان که مقام معظم رهبری فرمودند: «در جامعه ما اصلاح اسلامی، ایمانی و انقلابی مورد قبول همه است، اما اصلاح امریکایی مورد قبول هیچ کس نیست ». از این روی، درباره فرق اصلاح غربی با اصلاح اسلامی می توان گفت: اصلاح تابع نظام ارزشی و فرهنگی جامعه ای است که این واژه در آن به کار می رود. باید دید در آن جامعه چه کاری را خوب و شایسته، و چه کاری را بد و ناشایست می دانند؛ و برای سنجش خوب و بد و شایسته و ناشایست چه معیاری دارند. بنابراین برای اینکه بدانیم چه کاری خوب و چه کاری بد است، ابتدا باید معیار خوب و بد را مشخص کنیم؛ یعنی ببینیم کدام نظام ارزشی را پذیرفته ایم. آیا نظام ارزشی اسلامی را پذیرفته ایم و می خواهیم «اصلاح»را بر اساس این نظام ارزشی انجام دهیم؛ یعنی می خواهیم هر چیزی را که اسلام خوب می داند، انجام دهیم و هر چیزی را بد می شمارد، با آن مبارزه کنیم. یا می خواهیم آنچه جامعه غرب و غربیان می گویند خوب است، انجام دهیم، هرچند ضد دستورات اسلام باشد، و کاری را که آنها می گویند بد است، با آن مبارزه کنیم، هرچند کاری باشد که اسلام آن را خواسته باشد.
لازم است در این باره توضیح دهیم که همه مردم، در هر شرایطی و با همه اختلاف های فرهنگی، ناشایست بودن برخی از امور را می فهمند و می پذیرند؛ برای نمونه اگر کسی بی جهت دیگری را بزند یا به او ناسزا بگوید؛ کسی را بی جهت ترور کنند، یا کسی را برخلاف قانون و بدون آنکه به کسی ظلم کرده باشد، بکشند؛ کسی مال دیگری را بی جهت تصرف کند یا به ناموس او تعرض کند، در این صورت، همه مردم چنین فردی را مذمت می کنند و کار او را زشت و ناشایست می شمارند. در واقع، همه مردم این قبیل امور را - که مصادیق ظلم و ستم هستند - می شناسند و در تمام فرهنگ ها آنها را ناروا می دانند. از سوی دیگر، اموری هستند که همه مردم در خوب بودن آنها هم عقیده اند؛ مانند خدمت کردن برای سلامتی مردم؛ چنان که اگر کسی دارویی را کشف کند و در اختیار مردم قرار دهد، به طور قطع، در نظر همه مردم کار شایسته و خوبی انجام داده است. اما همه موارد کارهای خوب و بد این گونه نیستند. برخی از موارد، در جوامع مختلف ارزش های متفاوتی دارند؛ از جمله اینکه امریکا خواستار جهانی شدن فرهنگ است، بدین معنا که می خواهد فرهنگ خود را بر تمام جهان تحمیل کند. به عبارت دیگر، به وحدت فرهنگ، یعنی از جهانی کردن فرهنگ غربی دم می زند. این بدان جهت است که آنها مسائلی را خوب و مسائلی دیگر را بد می دانند، و از دیگران می خواهند که آنان هم باید این گونه فکر کنند؛ از جمله اینکه معتقدند مجازات های سخت، مثل بریدن دست، کتک زدن، اعدام کردن زشت و بد است. از این روی، در اعلامیه حقوق بشر آمده که همه کشورها باید مجازاتها خشونت آمیز را لغو کنند؛ مجازات هایی مانند احکام جزایی اسلام که از دیدگاه آنان مجازات های خشونت آمیز به شمار می آید. این مجازات ها، به زعم ایشان، مجازات هایی خشونت آمیزند و اعلامیه حقوق بشر خواستار لغو آنهاست؛ یعنی اعمال این مجازاتها و حتی وجود چنین قوانینی از جمله مصادیق فساد است و باید اصلاح شود. اصلاح در اینجا، به معنای لغو چنین قوانینی است؛ در حالی که ما مسلمانان بر اساس فرهنگ اسلامی معتقدیم باید به آنچه قرآن فرموده است، عمل شود و در غیر این صورت، فساد صورت گرفته است. فساد به معنای ترک و تعطیل حدود الهی است، نه اجرای آنها. در مقابل، غربی ها معتقدند اجرای حدود اسلامی، افساد، زشت و بد است؛ باید با آن مبارزه کرد؛ قوانین آن را لغو کرد و مانع عمل به آنها شد؛ و این، اصلاح خواهد بود. این اصلاح بر اساس فرهنگ غربی است؛ چنان که در اعلامیه حقوق بشر نیز آمده است. مراد آنان از مبارزه با خشونت، مبارزه با چنین احکام و قوانینی است، وگرنه قبح و زشتی خشونت های عادی را همگان قبول دارند. درباره زشتی اعمالی همچون فحش دادن و بد اخلافی کردن میان ما و غربی ها اختلافی نیست، و همگان این افعال را بد می دانند؛ ولی اختلاف در این است که با دزد چگونه باید رفتار کرد. آیا دست او را می توان برید؟ و آیا قاتل را می توان اعدام کرد؟ آیا آشوبگران، محارب به شمار می آیند، و در این صورت، مجازات آنها چگونه باید باشد؟ غربیها معتقدند برخورد خشونت آمیز با این افراد از مصادیق فساد است و امروزه دنیای مدرن این اعمال را برنمی تابد و باید آنها را ترک و اصلاح کرد. اگر در مجموعه قوانینی، چنین احکامی وجود دارد، آن مجموعه قوانین شایسته زندگی متمدنانه غربی نیست؛ پس باید اصلاح شود. اما اصلاح از نظر اسلام کاملا برخلاف نظریه غربیهاست؛ اگر حدود الهی در زمینه ای تعطیل شده باشد، باید آن را اجرا کرد تا اصلاح شود. اگر قانونی برخلاف قانون اسلام است، باید آن را تغییر داد تا اصلاح شود. اگر قانون موافق اسلام شد، «اصلاح»، و اگر ضد اسلام شد، «افساد» صورت گرفته است.
از زمان های گذشته، سوء استفاده از واژه هایی چون اصلاح و کاربرد نا صحیح آنها، از جمله شیوه های منافقان بوده است. منافقان افرادی دو چهره اند و همیشه به گونه ای سخن می گویند که دو پهلو، و برای هر دو طرف حق و باطل، قابل توجیه باشد، آنان همیشه بین حق و باطل قرار دارند؛ نه حق خالص را برمی گزینند و نه باطل صرف را. بدین جهت، اگر اهل حق پیروز شدند، خود را جزو جبهه حق قلمداد می کنند: الم نکن معکم؛[10]«مگر با شما نبودیم». اما اگر اهل باطل غلبه یافتند، می گویند ما از ابتدا آنها را بر حذر می داشتیم: مذبذبین بین ذلک لا إلی هؤلاء و لا إلی هؤلاء.[11] این افراد فرصت طلب هیچ طرفی را قبول ندارند، بلکه تنها به دنبال منافع خودشان هستند؛ چنان که هم اکنون چنین روحیه ای در بعضی افراد جامعه مشاهده می شود: زمانی که منافع آنان اقتضا می کرد، انقلابی بودند؛ اما آن گاه که دیگران روی کار آمدند، خود را اصلاح طلب نامیدند و در صف مقابل ایستادند. این افراد هر روز بر حسب شرایط تغییر چهره می دهند که این از خواص نفاق است.
یکی دیگر از ویژگی های اهل نفاق این است که همیشه خود را مصلح می دانند؛ چنان که خدای تعالی درباره آنان می فرماید: و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمؤمنین*یخادعون الله و الذین آمنوا و ما یخدعون إلا انفسهم و ما یشعرون؛[12]
میان مردم کسانی هستند که می گویند ما به خدا و قیامت ایمان داریم، [ولی دروغ می گویند] آنان مؤمن نیستند. [گمان می کنند] خدا و مؤمنان را فریب می دهند، در حالی که تنها خود را فریب می دهند ولی خود نمی فهمند.
از جمله ادعاهای آنان این است که: و إ ذا قیل لهم لا تفسدوا فی الا رض قالوا إ نما نحن مصلحون؛[13] اگر به ایشان گفته شود که در روی زمین فساد [و جرم و جنایت و خلاف قانون ] نکنید، می گویند: ما اهل اصلاح هستیم.
اما منظور اینان از «اصلاح»امر دیگری است. وقتی خداوند به ایشان می گوید: «لا تفسدوا»، کار آنان را بر اساس نظام ارزشی الاهی و قرآنی، افساد دیده و آنان را از این کار نهی می کند؛ اما ایشان نظام ارزشی دیگری را پذیرفته اند. امروز می توان نظام مورد نظر آنها را در نظام ارزشی امریکایی یا غربی مجسم کرد. زمان پیامبر صلی الله علیه و اله نیز یک نظام ارزشی الحادی در مقابل نظام اسلامی پیامبر صلی الله علیه و اله وجود داشت. تفاوتی نمی کند؛ هرچه غیر اسلام است، الحادی و کفر است؛ چه نظام ارزشی الحادی غربی و چه نظام ارزشی الحادی عصر پیامبر صلی الله علیه و اله؛ زیرا از نظر اسلام، همه گونه های کفر یکسان اند: الکفر ملة واحدة. از این روی قرآن در پاسخ ایشان می گوید: الا إنهم هم المفسدون. ضمیر فصل و «الف و لام»که دلالت بر حصر می کند، گویای آن است که مفسدان واقعی آنان هستند؛ همین کسانی که ادعا می کنند ما اصلاح می کنیم، و در واقع دروغ می گویند.
در جامعه کنونی ما جلوه های نفاق به طور گسترده پراکنده است؛ از جمله سخنان برخی که می گویند ما روشنفکر مذهبی هستیم؛ اما نمی دانند مذهب چیست. وقتی سخن از وحی به میان می آید، می گویند وحی تجربه ای شخصی است؛ یعنی شخص حالی پیدا می کند و در این حال می پندارد که خدا با او حرف می زند؛ و این تصور، همان وحی است. آن گاه که سخن از دین در میان است، می گویند اصلا دین به امور شخصی باز می گردد، نه امور اجتماعی. دین نه اقتصاد دارد، نه سیاست، نه به مسائل اجتماعی می پردازد و نه به ارزشهای اخلاقی. ارزشها نیز جزو دین نیستند؛ چون متغیرند و هر روز طبق سلیقه های اشخاص تغییر می کنند. دین را مجموعه ای از مناسک و آداب و رسوم قراردادی، با عنوان پرستش می دانند؛ پرستش چیزی که شخص گمان می کند خدای اوست. گاهی ممکن است این مفهوم در قالب بت پرستی متبلور شود و گاه نیز در قالب خداپرستی، یا ممکن است کسی دوگانه پرست باشد و کسی دیگر سه گانه پرست، دین همین است. هیچ کدام از اینها با هم تفاوت ندارند. این یک صراط مستقیم و آن دیگری نیز صراط مستقیم دیگری است. پرستیدن بتی که از سنگ تراشیده شده، یک صراط مستقیم است؛ عبادت آن خدایی هم که اسلام می گوید از جسم و جسمانیات، منزه و کمال مطلق است، دین و صراط مستقیم دیگری است. این صراطها چندان تفاوتی باهم ندارند؛ زیر هیچ کدام از این مسائل واقعیت ندارد و همه دروغ هستند، و میان دروغ ها فرقی نیست. چنین کسانی نه تنها ادعای دین داری می کنند، بلکه خود را رهبر و راهنمای دینی مردم نیز می دانند.
چنین کسانی ادعای اصلاح طلبی دارند؛ اما اصلاح طلبی طبق کدام نظام ارزشی؟ آنان خود می گویند: هیچ نظام ارزشی ثابتی در عالم وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد. البته زمانی که درباره احکام اسلام سخن به میان می آید، برای فریب دیگران می پذیرند که این احکام، احکام اسلامی است، ولی احکامی مناسب برای هزار و چهار صد سال پیش؛ اما امروز شرایط تغییر کرده و اسلام نیز دینی پویاست و می تواند هر روز تغییر شکل دهد. از این روی، احکام اسلام نیز باید تغییر یابند.
اما حقیقت آن است که قرآن چنین اصلاحی را، افساد می شمارد.
حال باید دید امام حسین علیه السلام که هدف از قیامش را اصلاح اعلام کرد، چگونه اصلاحی را در نظر داشت. اصلاح در قالب نظامی «خودساخته»و «متغیر»؟ یا - آن چنان که خود فرمود - عمل به احکامی که جدش آورده بود؟ برای روشن شدن معنای اصلاح از نظر امام حسین علیه السلام، بهتر است یکی از خطبه های آن حضرت را که میان راه کربلا ایراد فرموده است، بررسی کنیم. حضرت در منزل بیضه فرمود:ایها الناس ان رسول الله صلی الله علیه و اله قال من راءی سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناکثا عهده مخالفا لسنة رسول الله یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقا علی الله ان یدخله مدخله الا و إن هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفی و احلوا حرام الله و حرموا حلاله انا احق من غیر...[14]
اگر کسی مشاهده کند که فرد سلطه جویی با زور بر دیگران چیره شده، پیمان خدا و عهد عبودیت[15] را می شکند و با دستورات پیامبر صلی الله علیه و اله مخالفت می ورزد و با ظلم و تعدی با مردم رفتار می کند، اگر کسی چنین قدرتمندی را دید و با گفتار و رفتار خود نکوشید تا وضع موجود را تغییر دهد، خدا حق دارد او را نیز با همان ستمکار وارد جهنم کند در آنجا با ستمکاران هم نشین شود؛ زیرا سکوت در برابر منکر، امضای عمل کسی است که مرتکب آن شده است.
سپس حضرت می فرماید: می دانید که بنی امیه ملازم اطاعت شیطان شدند و از پیروی خدا روی گردانیدند؛ زیرا عهد خدا این بود که شیطان را عبادت نکنند: ان لا تعبدوا الشیطان إنه لکم عدو مبین. آنان در مقابل، شیطان را اطاعت می کنند اما از فرمان خدا سر می پیچند.
و اظهروا الفساد. اینان فساد را ظاهر کردند، و آن را در جامعه پدید آوردند. حضرت در عطف تفسیر عبارت قبل می فرماید: و عطلوا الحدود؛ «حدود الهی را تعطیل کردند». آنجا که باید دست دزد را برید، نمی برند؛ جایی که باید زانی و زانیه را تازیه زد، نمی زنند و آنجا که باید دیگر احکام الاهی را اجرا کنند، نمی کنند. در فرهنگ امام حسین علیه السلام این قبیل امور، تعطیل حدود الاهی و از جمله مصادیق فساد است.
و استاثروا بالفیء؛ «بیت المال را به خود و نزدیکان خود اختصاص دادند» بیت المالی که باید صرف همه مسلمانان شود، امکاناتی که باید به طور یکسان، در اختیار همگان قرار گیرد، در اختیار نزدیکان و خویشان قرار می دهند.
و احلوا حرام الله؛ «حرام خدا را حلال کردند»؛ مانند سخنان کسانی که اسلام را سیال می خوانند و به بهانه پویایی فقه پاره ای از اموری را که تا به حال حرام بوده حلال می شمارند. آنان با این سخنان به طوری امر را مشتبه می کنند که متدینان نیز می پرسند آیا ممکن است روزی رقص حلال شود. یا چه زمانی روابط آزاد پسر و دختر جایز می شود؟
امام حسین علیه السلام در این زمان خود را سزاوارترین شخص برای عمل به فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و اله و اعتراض به رفتار چنین حاکمی می دانست؛ از این روی می فرماید: و انی احق من غیر؛ من سزاوارترین فرد برای تغییر این وضع هستم، و حرکت من برای اصلاح این امور است.
بنابراین با توجه به فرمایشهای امام حسین علیه السلام، مصداق «اصلاح»- که در وصیت نامه آن حضرت به برادرش محمد حنفیه آمده - اجرای حدود الاهی، تقسیم عادلانه بیت المال مسلمین و امکانات اقتصادی، اداری و قانونی میان همه مردم و مبارزه با تبعیض های قومی و حزبی و... بود. امام حسین علیه السلام قیام کرد تا این فسادها را براندازد. در جامعه ما نیز کسانی هستند که اصلاح طلبی را این گونه معنا می کنند؛ چنان که مقام معظم رهبری فرمود: همه ما طالب چنین اصلاحی هستیم. هیچ مسلمانی نمی تواند مخالف این نوع اصلاح باشد، مگر کسانی که به خدا و احکام دین خدا ایمان ندارند و به دروغ و برای فریب مردم ادعای دین داری می کنند.
اصلاحی خوب است که بر اساس اسلام و نظام ارزشی آن باشد، نه نظام ارزشی غرب؛ زیرا کفار دشمن اسلام اند و نباید الگو قرار گیرند. آنان با ارزشهای اسلامی مخالف اند، در حالی که ما مسلمانان خواستار تحقق فرمانهای خدا و ارزشهای اسلام هستیم. غرب می گوید این امور خلاف اعلامیه حقوق بشر است؛ اما «خوب»در نظر ما آن است که اسلام خوب بداند و «بد» آنکه اسلام بد می شمارد.
امام حسین علیه السلام با تعبیر دیگری نزدیک به همین مضمون می فرماید:
إن هؤلاء القوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد فی الارض و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور؛ این قوم (بنی امیه ) ملتزم اطاعت شیطان شدند و اطاعت رحمان را ترک کردند و فساد را روی زمین آشکار ساختند و حدود را باطل کردند و به شرابخواری پرداختند.
امام علیه السلام می فرماید اینان حدود الهی را باطل کردند. باطل کردن با تعطیل حدود فرق دارد؛ زیرا باطل کردن بالاتر از تعطیل کردن است. زمانی ممکن است گفته شود امروز شرایط به گونه ای نیست که ما بتوانیم حدود الهی را اجرا کنیم، ولی گاه می گویند این حکم، بی مورد، و خلاف انسانیت و ارزشهای انسانی است؛ همان طور که جبهه ملی درباره لایحه قصاص گفت.[16] امروز نیز اتباع آنها به صورت صریح تر، شبیه این سخنان را بر زبان می رانند و در محافلی چون کنفرانس برلین رسما احکام اسلامی را محکوم کرده، می گویند باید این احکام تغییر یابند.[17]
امام حسین علیه السلام در این خطبه نیز مانند خطبه ای که در منی، در حضور عالمان و نخبگان ایراد کردند، بر قیام در برابر حکومت بنی امیه تاءکید می ورزند: انا اولی بنصرة دین الله و إعزاز شرعه؛[18] من به یاری دین خدا و عزیز داشتن شریعت او، سزاوارتر هستم.
بنی امیه شریعت خدا را منزوی ساخته و از صحنه جامعه کنار نهاده بودند. امام حسین علیه السلام خود را موظف می داند که دین را یاری کند و شریعت را عزیز گرداند. امام در ادامه می فرماید: و الجهاد فی سبیله لتکون کلمة الله هی العلیا؛[19]من باید در راه خدا جهاد کنم تا سخن خدا برترین باشد.
چنان که کسی بالاتر از سخن خدا سخن نگوید، نه اینکه مانند روشنفکر نمایان امروزی بگویند صحیح است که این سخن خداست، ولی این حرف برای هزار و چهارصد سال پیش مناسب بود و امروز ما خود مصلحت خودمان را بهتر می فهمیم.
إنما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی؛ من برای طلب اصلاح در امت جدم قیام می کنم.
ولی نمی فرماید: للاصلاح فی امة جدی. منظور امام حسین علیه السلام از کلمه «طلب»شاید اشاره به این مطلب باشد که من نمی گویم می توانم چنین کاری انجام دهم و همه مشکلات و مفاسد را برطرف سازم. اما در این راه قدم برمی دارم و می کوشم. اگر مردم نیز به وظیفه خود عمل کردند و مرا یاری رساندند، این کار صورت خواهد گرفت و مفاسد اصلاح خواهند شد، اما اگر مردم کمک نکردند، من به تکلیف خود عمل کرده ام. البته باید گفت هدف امام حسین علیه السلام که «طلب الاصلاح»بود، به بهترین وجه، تحقق یافت؛ زیرا تحولی ایجاد کرد که پس از هزار و سیصد سال در شرق و غرب عالم برای او می گریند و به یاد او برای احیای دین خدا قیام می کنند. یکی از ثمرات این حرکت، انقلاب اسلامی ایران بود. البته نظیر چنین ثمراتی در تاریخ اسلام بارها رخ داده است، گرچه هیچ کدام به شکوهمندی انقلاب اسلامی ایران نبوده اند.
امام حسین علیه السلام پس از طلب اصلاح در امت جدش امر به معروف و نهی از منکر را از جمله اهداف قیام خود معرفی می کند: و ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر؛ و اینکه امر به معروف و نهی از منکر کنم. مفهوم «امر به معروف و نهی از منکر» روشن است، ولی چه تفاوتی میان امر به معروفی که در کتابهای فقهی آمده و شرایط خاصی دارد، با امر به معروفی که امام حسین علیه السلام می فرمود و بدان عمل می کرد، وجود دارد. این چگونه امر به معروفی است که باید برای تحقق آن دست زن و فرزندان خود را گرفت و در بیابانی بی آب و علف، با کسانی که به امر به معروف توجه نکرده اند، جنگید و کشته شد؟ در کتاب های فقهی برای امر به معروف و نهی از منکر شرایطی ذکر شده است. در امر به معروف لازم است که انسان خوف ضرر نداشته باشد؛ در صورتی که امام حسین علیه السلام با یقین به ضرر، امر به معروف کرد. آیا این عمل با احکامی که درباره امر به معروف و نهی از منکر می شناسیم، سازگار است؟ برخی می گویند این نوع امر به معروف حکمی است که اختصاص به امام حسین علیه السلام داشت و این امر در حق ایشان، به نحوی، جنبه آسمانی داشت. برخی دیگر نیز می گویند هر کدام از ائمه اطهار علیهم السلام وظیفه ای اختصاصی داشته اند که از جانب خدا برای آنان مشخص شده بود و این اعمال ملاک عامی نداشته و قابل سرایت به دیگران نیست. اکنون باید دید که آیا این پاسخها صحیح و قانع کننده اند یا نه.
پیش از پاسخ به این پرسش و بررسی آرای مزبور، به اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در قرآن، روایات و کلمات اهل بیت اشاره می کنیم.
در جامعه ما که فرهنگ اسلامی در آن حاکم است، از جمله اولین مسائلی که در خانواده و مدرسه به کودکان آموزش می دهند، اصول و فروع دین است. در شمار فروع دین، فرع هفتم و هشتم را امر به معروف و نهی از منکر ذکر می کنند؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر نیز مانند نماز و روزه واجب است. بنابراین می توان گفت همه مردم می دانند که این مسئله از ضروریات دین است. در این زمینه، هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد و کسی نمی تواند بگوید که قرائت من این است که در اسلام امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست.
همچنین آیات فراوان و متنوعی درباره امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد که جای هیچ شبهه و ابهامی را باقی نمی گذارد.[20] در این باره روایات بسیاری نیز از معصومان علیهم السلام وارد شده است.
شیخ طوسی قدس سره در کتاب تهذیب و همچنین مرحوم کلینی در اصول کافی روایت کرده اند که امام باقر علیه السلام به جابر می فرماید: «در آخرالزمان مردمی خواهند بود که از گروه خاصی پیروی می کنند که ریاکارند و تظاهر می کنند که قاری و اهل عبادت اند. آنان تازه کار و ساده لوح اند، نه امر به معروفی را بر خود واجب می دانند نه نهی از منکری را، مگر زمانی که از ضرر و زیان محفوظ باشند؛ پیوسته در این راه برای خود عذر و بهانه می تراشند».[21] آن گروه خاص که مردم به رفتار و گفتارشان اعتماد می کنند، کسانی اند که مردم آنان را با عنوان عالم و شخصیتهای موجه می شناسند و سخنشان را می پذیرند. این اشخاص چنین صفاتی دارند:
یتقرؤون و یتنسکون: تظاهر می کنند و قاری و عابدند. «تیقرؤون»از ماده قراء است. در صدر اسلام، کسانی دارای مرتبه علمی بالا به شمار می آمدند که قرآن و علوم قرآنی را خوب می دانستند و می توانستند به دیگران تعلیم دهند. این افراد را «قراء» می نامیدند؛ برای مثال، هنگامی که می خواستند برای شهری، کشوری یا گروهی که تازه مسلمان شده بودند، مبلغ بفرستند، یکی از این قراء را می فرستادند و آنان قرآن را به مردم تعلیم می دادند و تفسیر می کردند و به این ترتیب، آنان را با معارف اسلام آشنا می کردند. از این روی قراء عالمان و دانشمندان برتر صدر اسلام به شمار می آمدند. اما در این میان، افرادی نیز بودند که خود را به لباس قراء در می آوردند، در حالی که صلاحیت این عنوان را نداشتند. آنان تنها به این کار تظاهر می کردند. امروزه، «روحانی نما» معادل مناسبی برای اصطلاح قراء می تواند باشد. امام باقر علیه السلام می فرماید: مردم آخرالزمان پیرو روحانی نمایانی می شوند که تظاهر می کنند قاری و عالم اند.
همچنین این افراد تظاهر به عبادت می کنند. «یتنسکون»از ماده «نُسک»است و ناسک کسی است که عبادت می کند. تنسک یعنی تظاهر به عبادت کردن. کسانی که چندان اهل عبادت نیستند، ولی در حضور مردم به گونه ای رفتار می کنند که مردم می پندارند آنان اهل عبادت اند.
حدثاء و سفهاء: از دیگر صفات این افراد، تازه کاری و سطحی نگری است. لا یوجبون امرا و لا نهیا عن منکر الا إذا امنوا الضرر؛ این افراد که مردم از آنها تبعیت می کنند، خود را به امر به معروف و نهی از منکر مکلف نمی دانند و از وجوب امر به معروف و نهی از منکر در میان مردم سخنی به میان نمی آورند، مگر جایی که برای آنان ضرری نداشته باشد. آنان این گونه به مردم القا می کنند که امر به معروف و نهی از منکر فقط هنگامی واجب است که عمل به آن برای انسان مشکلی ایجاد نکند. یطلبون لا نفسهم الرخص و المعاذیر؛ این متظاهران به تقوا، پیوسته به دنبال بهانه اند که از زیر بار تکلیف شانه خالی کنند؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر، خواه ناخواه، مشکلات و تبعاتی در پی دارد و کسانی که نهی از منکر می شوند، از گرد شخص نهی کننده پراکنده شده، رفتار دوستانه ای با او در پیش نخواهند گرفت.
بدین ترتیب این افراد، عالم نما و روحانی نما هستند و به هیچ روی، صلاحیت ندارند که مردم را رهبری و راهنمایی کنند. اینان عالمان حقیقی را از عرصه کنار می زنند و خود جای گزین آنان می شوند. این افراد برای آنکه عالمان حقیقی را از صحنه بیرون کنند، لازم است کاری انجام دهند که آنان را از چشم مردم بیندازند؛ از این روی می کوشند نقطه ضعف هایی از عالم حقیقی پیدا کنند. ساده ترین کاری که در این باره می توانند کرد، این است که اشتباهی در کلام یا رفتار آن عالم حقیقی بیابند و آن را به غایت بزرگ جلوه دهند. عالمان نیز همچون معصوم نیستند، ممکن است گاه مرتکب اشتباه شوند؛ زیرا انسان غیرمعصوم هر قدر هم تقوا داشته باشد، حتی اگر نزدیک به عصمت باشد، باز مصون از اشتباه نخواهد بود؛ از این روی، ممکن است از روی اشتباه کار خلافی انجام دهد یا حتی ممکن است کاری را واجب پندارد، و بعد معلوم شود که اشتباه کرده است. بنابراین امکان دارد که در رفتار و گفتار بهترین عالمان و بهترین شخصیت ها نیز نقطه ضعف هایی پیدا شود. این روحانی نماها منتظر فرصت اند تا بتوانند از روحانیان حقیقی نقطه ضعفی پیدا کنند و آنها را بزرگ جلوه دهند و عالمان حقیقی را در چشم مردم تضعیف و ترور شخصیت کنند تا مردم از اطراف عالمان واقعی پراکنده شوند.
امام باقر علیه السلام در ادامه حدیث، به جابر می فرماید: یتبعون زلات العلماء و فساد علمهم؛ اینان اشتباهات و لغزشهایی را که در رفتار و گفتار عالمان حقیقی رخ داده است دنبال می کنند.
یقبلون علی الصلاة و الصیام و ما لا یکلمهم فی نفس و لا مال؛ این عالم نمایان، در انظار مردم به نماز و روزه و اعمالی که برای مال و جانشان خطری ندارد، روی می آورند، در حالی که امر به معروف و نهی از منکر ممکن است به مال و جان انسان آسیب برساند. و لو اضرت الصلاة بسائر ما یعملون باموالهم و ابدانهم لرفضوها کما رفضوا اتم الفرائض و اشرفها؛ اگر زمانی شرایطی پیش آید که نماز خواندن هم موجب بروز مشکلی برای مالها و بدنهایشان شود، نماز را نیز ترک می کنند.
زیرا ملاک ترک امر به معروف و نهی از منکر نیز ضرر بود. اگر نماز هم موجب ضرر به مال و جان باشد، براساس همان ملاک آن را ترک می کنند. چنان که کامل ترین و شریف ترین فریضه ها، یعنی امر به معروف و نهی از منکر را به علت ضرر به مال و جان ترک کردند؛ از ترس اینکه مبادا به منافعشان خسارت وارد آید. از این روی، اگر نماز هم ضرری برای آنان داشته باشد، آن را نیز ترک می کنند.
امام باقر علیه السلام در این مقام، امر به معروف را اتم الفرائض و اشرف الفرائض، و حتی بالاتر از نماز می خوانند. ایشان در ادامه نیز اهمیت نهی از منکر و امر به معروف را متذکر می شوند: ان الا مر بالمعروف و النهی عن المنکر فریضة عظیمة؛ امر به معروف و نهی از منکر فریضه بسیار بزرگی است که واجبات دیگر نیز وابسته به آن اند: بها تقام الفرائض. از این روی، حیات و بقای دین و احکام آن به امر به معروف و نهی از منکر وابسته است. اگر به این دو واجب عمل نشود، واجبات دیگر نیز از یاد می روند.
سپس حضرت نیتجه گیری می کنند که: هنالک یتم غضب الله علیهم؛ زمانی که مردم این گونه شدند و دنباله رو چنین افرادی گشتند، غضب خدا بر آنان کامل می شود و خداوند همه مردم را عقوبت می کند: فیعمهم بعقابه، فیهلک الا برار فی دار الفجار؛ هنگامی که عقاب و عذاب عمومی خدا برای همه مردم نازل شد، بد و خوب، و تر و خشک را باهم می سوزاند، والصغار فی دار الکبار؛ حتی کودکان نیز همراه با بزرگ ترها مشمول عقوبت خواهند شد.
امام علیه السلام دوباره بر اهمیت امر به معروف و نهی از منکر تاءکید ورزیده، می فرمایند: ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الانبیاء؛ امر به معروف و نهی از منکر راه و روش انبیاست.
کسانی که می خواهند در راه انبیا گام بردارند، باید اهل امر به معروف و نهی از منکر باشند، وگرنه راه دیگری پیموده اند و دنباله رو انبیا نبوده اند.
و منهاج الصالحین: امر به معروف و نهی از منکر، شیوه صالحان است. فریضة عظیمة بها تقام الفرائض؛ فریضه بزرگی است که اقامه واجبات دیگر نیز در گرو عمل به امر به معروف و نهی از منکر است.
و تامن المذاهب: امنیت راهها در سایه امر به معروف حاصل می شود، و تحل المکاسب؛ کسبها در سایه آن حلال می گردند. اگر مردم می خواهند کسب و تجارت حلال داشته باشند، باید در اقامه امر به معروف و نهی از منکر بکوشند. در غیر این صورت، رفته رفته ربا در کسب آنها راه می یابد و مردم حلال و حرام را از یکدیگر تشخیص نخواهند داد. زمانی که وضع چنین شد، کسب حلال یا حرام مشتبه می شود.
و ترد المظالم: اگر کسی حق دیگری را ضایع کرده باشد، رواج امر به معروف و نهی از منکر در جامعه باعث می شود که حق به صاحبش برگردد.
و تعمر الارض: از جمله برکات امر به معروف و نهی از منکر، عمران و آبادانی زمین است. امر به معروف و نهی از منکر مانع تخریب محیط زیست به دست سودجویان اقتصادی می شود؛ زیرا این اعمال در دایره منکرات قرار دارند.
و ینتصف من الاعداء: زمانی که امر به معروف و نهی از منکر پابرجا باشد، دشمنان نیز به رعایت انصاف وادار می شوند. آن گاه که اهل امر به معروف و نهی از منکر صاحبان قدرت باشند، دشمنان جرئت نمی کنند به ظلم و ستم دست یازند و مؤمنان را آماج هجومهای خصمانه قرار دهند.
در نهایت، حضرت می فرماید: و یستقیم الامر؛ کارها در سایه امر به معروف و نهی از منکر به سامان می رسد. این همان اصلاح است؛ زیرا وقتی کارها به سامان می رسند که مفاسد برطرف شوند. اینها از جمله نتایج امر به معروف و نهی از منکرند.
امام باقر علیه السلام درباره اجرای عملی امر به معروف و نهی از منکر مراحلی را ذکر می کنند.
1.فانکروا بقلوبکم: نخستین وظیفه مسلمانان در مقابل منکرات جامعه انکار قلبی و احساس نفرت از آن، و اظهار اشمئزاز و انزجار از آن است، به طور قطع، نخستین گام در برخورد با گناه، واکنش قلبی و ابراز خشم و غضب در برابر آن است. در مقابل، رضایت و خشنودی قلبی از گناه در جامعه، از جمله علایم نفاق و نخستین مرحله آن است؛ زیرا اگر انسان به حکم خدا راضی نباشد، دلش از عدم اجرای احکام خدا خشنود می شود بنابراین نخستین اقدام در مقابل انجام گناه این است که انسان ناراحت شود که چرا این اعمال صورت می گیرند.
2.والفظوا بالسنتکم: دومین مرحله امر به معروف و نهی از منکر، اعتراض زبانی به انجام گناه و معصیت است. این مرحله - که اولین اقدام عملی شمرده می شود - بهتر است با ملایمت و مهربانی صورت گیرد.
3.«وصکوا بها جباههم: سومین مرحله از مراحل امر به معروف و نهی از منکر، برخورد تند است. تعبیر صکوا بها جباههم یعنی به پیشانی آنها بزنید. وقتی سخن نرم، ملاطفت و موعظه اثر نبخشید، و باعث جرئت و گستاخی بیشتر گناهکار گردید، باید با چنین شخصی با تندی برخورد کرد و با اعتراض شدید مانع عصیان او شد.
البته چنین برخوردی، اعتراض و ملامت دیگران را به دنبال دارد؛ حتی ممکن است دوستان فرد نهی کننده، او را به دلیل پرخاشگری سرزنش کنند. ولی امام باقر علیه السلام می فرماید: و لا تخافوا فی الله لومة لائم؛ از ملامت ملامت کنندگان نترسید، اگرچه ملامتگران از نزدیک ترین دوستان شما باشند؛ زیرا اگر مردم از ترس ملامت و سرزنش دیگران، نهی از منکر را ترک کنند، بلا نازل می شود و تر و خشک با هم می سوزند.
بنابراین پس از امر به معروف و نهی از منکر، یکی از این دو حالت پیش می آید: فرد گناهکار بعد از امر به معروف و نهی از منکر تحت تاءثیر واقع می شود و از گناه و کارهای ناشایست دست بر می دارد، که در این صورت تکلیف انجام گرفته و باید با مهربانی و عطوفت با او رفتار کرد. از این روی، امام باقر علیه السلام می فرماید:
فإن اتعظوا و إ لی الحق رجعوا فلا سبیل علیهم؛ اگر به سوی حق برگشتند و از گناهان خود توبه کردند، دیگر سرزنش آنان سزاوار نیست.
اما اگر آنان از کارهای ناشایست خود دست برنداشتند، خدای تعالی می فرماید: إنما السبیل علی الذین یظلمون الناس و یبغون فی الا رض بغیر الحق اولئک لهم عذاب الیم[22]اشکال متوجه کسانی است که به مردم ستم روا می دارند و در روی زمین به ناحق سرکشی می کنند.
اینان عذابی دردناک در پیش دارند. اگر موعظه ناصحان را نشنیدند و بر جنایت، ظلم و کج روی خود اصرار ورزیدند، مؤمنان وظیفه دیگری خواهند داشت. امام می فرماید: هنالک فجاهدوهم بابدانکم؛ در اینجا با آنان جهاد کنید. در این صورت، وظیفه از سخن گفتن و ملامت و حتی تندی کردن فراتر می رود. چنین افرادی دشمن اسلام اند و باید با ایشان مبارزه کرد. با چنین افرادی که گستاخانه و به طور علنی، احکام اسلام را انکار، و به مقدسات اسلام اهانت می کنند، باید مبارزه کرد و از عمق دل با آنان دشمنی ورزید. در این مقام نباید بعد محبت و راءفت دین را در نظر گرفت؛ زیرا راءفت اسلام شامل این افراد نمی شود.
البته مؤمن هنگامی که با این افراد بنای مخالفت می گذارد، باید مراقب نیت خود و مکر شیطان باشد. این کار همچون نماز، عبادت است. شیطان سراغ شخص تارک الصلوة نمی رود تا او را به ریاکاری ترغیب و تشویق کند؛ چون او اصلا اهل عبادت و نماز نیست تا ریاکاری کند؛ اما وقتی کسی در مقام عبادت و نماز برآید، به ویژه در داخل مسجد و در حضور مردم، شیطان او را به ریارکاری وسوسه می کند. از این روی می توان گفت شیطان با کسی که در مجالس عزاداری شرکت نمی کند و به مکانهای فاسد و مفسده برانگیز می رود، کاری ندارد.او خود راه باطل و جهنم را پیش گرفته است؛ اما زمانی که به مجلس عزاداری آمد، شیطان او را وسوسه می کند که به گریستن تظاهر کند و خود را دل سوخته و اهل ولایت جلوه دهد. بدین ترتیب زمانی شیطان سراغ کسی می آید که او در راه حق باشد. شیطان با کسی که اهل امر به معروف و نهی از منکر نیست، کاری ندارد، بلکه با او رفیق و همراه است، و خود، از یاران شیطان به شمار می آید. اما آن گاه که بخواهد امر به معروف و نهی از منکر کند، راهش از راه شیطان جدا می شود، و شیطان چنین کسانی را وسوسه می کند.
بنابراین هنگام مبارزه باید نیت را خالص کرد و دل را از خودنمایی و قدرت طلبی پیراست. در غیر این صورت، تمام زحتمهایی که با انگیزه های نفسانی و شیطانی صورت گرفته، بیهوده خواهد بود و هیچ اجر و ثوابی نخواهد داشت؛ زیرا عبادتی ارزشمند است که برای خدا و به انگیزه امتثال امر خدا باشد امام علیه السلام می فرماید:
و ابغضوهم بقلوبکم غیر طالبین سلطانا و لا باغین مالا و لا مریدین بالظلم ظفرا؛ آنان را از عمق دل، دشمن بدارید و در این امر، نه در صدد کسب قدرت و نه در صدد کسب مال باشید، و نه بخواهید از روی سرکشی بر دیگران پیروز شوید.
پیروزی مطلوب است؛ اما پیروزی ای که از راه صحیح و مشروع به دست آید، نه از هر راهی. در بازیهای سیاسی این موازین رعایت نمی شود، و هدف وسیله را توجیه می کند. اما در اسلام این گونه نیست. اسلام در کنار فرمان امر به معروف و نهی از منکر، حتی تا حد به خطر افتادن جان، سفارش می کند که مراقب وسوسه های شیطان باشید؛ مبادا گمان کنید به هر بهایی و از هر راهی باید به پیروزی رسید؛ حتی اگر آن راه نامشروع باشد. احکام و حدود الاهی را باید به درستی رعایت کرد و نیت را برای خدا خالص گردانید.
اما اینکه چرا باید با افرادی که در مقابل امر به معروف و نهی از منکر مقاومت می ورزند، مبارزه کرد، حضرت می فرماید: حتی یفیئوا الی امر الله و یمضوا علی طاعته؛ تا دست از مخالفت بردارند و از راه باطل بازگردند و سر به فرمان خدا بگذارند، و بر اساس طاعت الاهی سلوک کنند.
امام باقر علیه السلام در پایان روایت، موعظه ای دیگر فرموده، داستان حضرت شعیب را نقل می کند که خدای تعالی به حضرت شعیب وحی کرد که صد هزار نفر از قومش را هلاک خواهد ساخت، که چهل هزار نفر از آنان اهل معصیت بودند و شصت هزار نفر دیگر، انسان هایی خوب و صالح. شعیب پیامبر از این امر تعجب کرد و پرسید: بار خدایا اشرار مستحق عذاب اند، اما خوبان چرا؟ خدای تعالی فرمود عقاب و عذاب خوبان از آن روست که آنان به اهل گناه سازش کردند و در جایگاه غضب من نکردند.[23] در متن عربی حدیث، «داهنوا» آمده که مصدر آن «مداهنه»و از ماده «دهن»به معنای روغن مالی کردن است و در فارسی به سازش ترجمه می شود؛ زیرا دهن و روغن مالی از بروز اصطکاک جلوگیری می کند؛ از این روی به رفتاری که موجب تنش و اختلاف نشود، مداهنه گویند.
بنابراین اگر انسان در بعضی موارد غضب نکند، دچار عذاب خدا می شود با اینکه اسلام دین رحمت، محبت و رافت است. پیوسته نمی توان با نرمی و محبت رفتار کرد، بلکه در مواردی، تندی و خشونت لازم است.
در حدیثی از امیر مؤمنان علیه السلام آمده است، کمترین اقدام در مواجهه با گناه برخورد سرد و عبوس با اهل آن است.[24] این حد تکلیف، از هیچ کس ساقط نمی شود. البته مهربانی با گناهکار به منظور راهنمایی و توجه دادن او به اشتباهش، اشکال ندارد و ترفندی برای هدایت وی به شمار می آید. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: خدای تعالی دو فرشته را مامور کرد تا شهری را زیرو رو کنند. وقتی به آن شهر رسیدند، مردی را [در آن شهر] یافتند که دعا می کرد و به درگاه خداوند با ناله و زاری می گریست. یکی از دو فرشته به دیگری گفت: این مرد را می بینی؟ رفیقش پاسخ داد: آری، ولی تو [به او کاری نداشته باش و] آنچه خدا دستور داده، انجام بده. فرشته اولی گفت: من کاری انجام نمی دهم، مگر اینکه نزد پروردگارم بازگردم. پس بلافاصله نزد خداوند تبارک و تعالی برگشت و عرض کرد: بار خدایا، من به آن شهر رفتم. ولی فلان بنده ات را در حال دعا و تضرع به درگاه تو دیدم. خداوند فرمود: آنچه به تو دستور داده ام، انجام بده؛ زیرا او مردی است که هیچ گاه رنگ صورتش به سبب خشم و غضب به خاطر من تغییر نکرده است.[25] بنابراین همان گونه که عذاب خدا مردمان گستاخ و متجاهر به فسق را که از کرده خود پشیمان نمی شوند، در برمی گیرد، کسانی را نیز که اهل نهی از منکر نیستند و معصیت گناهکاران هیچ تغییری در رفتار آنان پدید نمی آورد، شامل می شود؛ اگرچه خودشان اهل عبادت بوده، از گناه بپرهیزند.
ماجرای اصحاب سَبت نمونه دیگری است از سرانجام ترک امر به معروف و نهی از منکر. صید روز شنبه در شریعت حضرت موسی علیه السلام حرام بود. اکنون نیز یهودیان سنت گرا و پای بند به یهودیت، شنبه ها آتش روشن نمی کنند، چیزی نمی پزند، ذبح نمی کنند و به صید نمی روند. گروهی از یهودیان، کنار دریا یا رودخانه زندگی می کردند. آنان روزهای شنبه می دیدند ماهیان احساس امنیت می کنند و کنار ساحل می آیند، در حالی که روزهای دیگر چنین نبود. سرانجام گروهی از آنان تاب نیاوردند و برای استفاده از این فرصت حیله ای به کار بستند: در کنار ساحل حوضچه هایی کندند و روز شنبه راه حوضچه ها را باز می گذاشتند و زمانی که آب رودخانه همراه با ماهیان وارد حوضچه می شد، جلو آب را می بستند و در حقیقت ماهیها را در آن حوضچه ها حبس می کردند، تا روز شنبه بگذرد و سپس آنها را صید کنند. خدای تعالی به سبب این کار، آنان را مسخ کرد و به صورت میمون در آورد:[26] و سئلهم عن القریة التی کانت حاضرة البحر إذ یعدون فی السبت إذ تاتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا و یوم لا یسبتون لا تاتیهم کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون. .. فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم کونوا قردة خاسئین؛[27]از ایشان درباره [اهالی ] شهری که در کنار دریا بود، بپرس که به [حکم ] روز شنبه تجاوز می کردند؛ آن گاه که روز شنبه آنان، ماهیهایشان روی آب می آمدند، و روزهای غیر شنبه به سوی آنان نمی آمدند. این گونه ما ایشان را به نافرمانی شان می آزمودیم. ..، و چون در برابر آنچه از آن نهی شده بودند، گردن کشی کردند، به ایشان گفتیم که بوزینگانی باشید رانده شده.
همه افرادی که به عذاب الاهی دچار شدند، از جمله کسانی نبودند که بر خلاف نهی خداوند صید می کردند، بلکه همچنین در میان عذاب شدگان کسانی بودند که در روز نهی شده صید نمی کردند. به طور کلی، در میان عذاب شدگان کسانی بودند که در روز نهی شده نمی کردند. به طور کلی، این مردم به سه دسته تقسیم می شدند:
دسته اول کسانی بودند که برخلاف نهی خداوند روز شنبه صید می کردند؛ دسته دوم، کسانی که خود روز شنبه صید نمی کردند، ولی صید کنندگان و گناهکاران را نیز از این منکر باز نمی داشتند؛ دسته سوم کسانی بودند که نه تنها خود صید نمی کردند، دیگران را نیز از این کار منع و گناه آنان را گوشزد می کردند.
دسته دوم که خود، گناهکاران را از صید روز شنبه نهی نمی کردند، به دسته سوم می گفتند نهی آنان چه سودی دارد؛ آنان را به حال خود رها کنید؛ خداوند آنها را هلاک خواهد ساخت.
خداوند گفت وگوی دو گروه را به این صورت بازگو می فرماید: و إذ قالت امة منهم لم تعظون قوما الله مهلکهم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذرة إلی ربکم و لعلهم یتقون؛[28]و چون گروهی از ایشان گفتند: چرا قومی را پند می دهید که خداوند هلاک کننده یا عذاب کننده آنان به عذابی شدید است؟ گفتند: این [در حکم] معذرتی به درگاه پروردگار شماست و باشد که پروا پیشه کنند.به هر حال از میان این سه گروه، دسته ای که نهی از منکر می کردند، به رغم بی تاءثیر بودن عملشان، نجات یافتند، و دو دسته دیگر دچار عذاب الهی شدند:[29]فلما نسوا ما ذکروا به انجینا الذین ینهون عن السوء...؛[30] پس چون پندی را که به ایشان داده بودند، از یاد بردند، کسانی را که ناهیان از منکر بودند، نجات دادیم.
پی نوشت ها
[1] محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 329؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 89.
[2] حسن بن علی بن شعبه، تحف العقول، ص 237 - 239.
[3] نساء (4)، 35.
[4] نساء (4)، 128.
[5] انفال (8)، 1.
[6] ر. ک: شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 179 و 180.
[7] حجرات (49)، ص 9.
[8] بقره (2)، 160؛ نساء (4)، 146.
[9] reformist.
[10] نساء (4)، 141.
[11] نساء (4)، 143.
[12] بقره (2)، 8 - 9.
[13] بقره (2)، 11
[14] ابی مخنف، وقعة الطف، تحقیق محمدهادی یوسفی غروی، ص 172.
[15] خدای تعالی درباره عهد عبودیت در قرآن می فرماید: الم اعهد إلیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان إنه لکم عدو مبین و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم (یس، 60 - 61).
[16] ر. ک: میزان، زمستان 1359 و بهار 1360.
[17] ر. ک: کیهان، 23، 24 و 25 فروردین 1379، گزارش های کنفرانس برلین.
[18] سبط ابن جوزی، پیشین.
[19] همان.
[20] از جمله آیات: و لتکن منکم امة یدعون إلی الخیر یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون؛ «و باید از میان شما گروهی باشند دعوتگر به خیر که به نیکی فرمان دهند و از ناشایستی باز دارند و اینان رستگارند» آل عمران (3)، 104.الذین یتبعون الرسول النبی الا می الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة و الا نجیل یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر...؛ «کسانی که از فرستاده و پیامبر امی پیروی می کنند، که نام [و نشان] او را در تورات و انجیل که در نزدشان است، نوشته می یابند [همو] که آنان را به نیکی فرمان می دهد و از ناشایستی باز می دارد» اعراف (7)، 157.
یومنون بالله و الیوم الاخر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فی الخیرات و اولئک من الصالحین؛ «به خداوند و روز بازپسین ایمان می آورند و به نیکی فرمان می دهند و از ناشایستی باز می دارند و به نیکوکاری می شتابند و اینان از شایستگان اند» آل عمران (3)، 114.فلما نسوا ما ذکروا به انجینا الذین ینهون عن السوء واخذنا الذین ظلموا؛ «پس چون پندی که به ایشان داده بودند، از یاد بردند، کسانی را که ناهیان از منکر بودند، نجات دادیم و ستمکاران را به عذاب گرفتار کردیم»اعراف (7)، 165. والمومنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاة؛ «و مردان و زنان مؤمن دوست دار همدیگرند، که امر به معروف و نهی از منکر می کنند و نماز برپا می دارند» توبه (9)، 71.یا بنی اقم الصلاة و امر بالمعروف و انه عن المنکر؛ «ای فرزندم، نماز را به پا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن»لقمان (31)، 17.
[21] عن جابر عن ابی جعفر علیه السلام قال: یکون فی آخر الزمان قوم یتبع فیه قوم مراؤون، یتقرؤون و یتنسکون، حدثا سفها، لایوجبون امرا بمعروف و لا نهیا عن منکر الا اذا امنوا الضرر، یطلبون لانفسهم الرخص و المعاذیر....
[22] شوری (42)، 42.
[23] قال ابو جعفر: اوحی الله الی شعیب النبی علیه السلام انی لمعذب من قومک مائة الف اربعین الفا من شرارهم و ستین الفا من خیارهم. فقال یا رب هؤ لا الاشرار فما بال الا خیار. فاوحی الله عزوجل إلیه: إنهم داهنوا اهل المعاصی و لم یغضوا غضبی.
[24] شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 176، باب 22، روایت 5.
[25] عن ابی عبدالله علیه السلام إن عزوجل بعث ملکین الی اهل مدینه لیقلباها علی اهلها فلما انتهیا الی المدینة وجدا رحلا یدعو الله و یتضرع فقال احد الملکین لصاحبه اءما تری هذا الداعی؟ فقال قد رایته ولکن امض لما اءمر به ربی فقال لا ولکن لا احدث شیئا حتی اراجع ربی فعاد إلی الله تبارک و تعالی فقال یا رب! انی انهیت الی المدینة فوجدت عبدک فلانا یدعوک و یتضرع إلیک. فقال: امض بما امرتک به فان ذا رجل لم یتمعر وجهه غیظا لی قط (کلینی، کافی، ج 5، ص 58، روایت 8).
[26] محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 14، ص 49، باب 4، روایت 34.
[27] اعراف (7)، 163 و 166.
[28] اعراف (7)، 164.
[29] محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 14، ص 4، باب 4، روایت 34.
[30] اعراف (7)، 165.
1-خانم دكتر شهلا نجفي
۲- مهندس مسعود نجفی
۳- دکتر حاج حسین نطاق نجفی
۴-دکتر مرتضی نطاق نجفی
۵-دکتر صفری دندان پزشک
۶-مهندس حمزه علی احمدی
۷- مهندس حمید علی احمدی
۸-دکتر جمشید مهماندوست خواجه داد
۹-مهندس حبیب نجفی
۱۰ - نورالدین غفار نجفی
۱۱-مهندس علی آزاد خواجه داد
۱۲-مهندس مجید رشیدی
۱۳ - مهندس اکبر نهوری
۱۴- مهندس ابو القاسم میرزایی
۱۵- مهندس ابوالفاضل میرزایی
۱۶- دکتر علی اکبر مهماندوست
۱۷-رضا خواجه داد فرزند حسن
۱۹ -مهندس ماشاءالله میر
۲۰- مهندس عزیز علی احمدی
۲۱-دکتر حاج علی محمد قاسمی
۲۲- دکتر محمود محمد قاسمی
۲۳- حاج غلامرضا شهرکی
۲۴- مهندس مهدی علی احمدی
۲۵- مهندس عباس مهماندوست
۲۶- مهندس اسماعیل مهماندوست
۲۷ - حجت الاسلام و المسلمین بیانی
۲۸- حجت االاسلام حاج حسین شهریاری
۲۹ -حجت الاسلام محمود وحیدی
۳۰- حجت السلام شیخ رجب رضایی
۳۱ - حاج رضا نجفی مدیر کل جهاد کشاورزی س-ب
۳۲- ناصر خواجه دای
۳۳- محمد لشکری
۳۴- غلام نبی لشکری
۳۵-حمید لشکری
۳۶- محمد حسین فرزاد مقدم
۳۷- حبیب مهماندوست
۳۸ - غلام حسین علی احمدی
۳۹ - حسین علی احمدی
۴۰ - محمد شهرکی
۴۱ -کربلایی رجب ازاد
۴۲- رضا آزاده
۴۳- محمد مهماندوست
۴۴- علی صابر خواجه داد
۴۵- رضا جهانتیغ
۴۶ -عباس جهانتیغ
۴۷- رستم آزاد خواجه داد
۴۸ - جمشید کشته گر خواجه داد
۴۹ - علی عاقل خواجه داد
۵۰ - حبیب کشتگر خواجه داد
۵۱- علی کشتگر خواجه داد
۵۳-بهمن اله ری (عبداللهي)
۵۴- مهدی اله ری(عبداللهي)
۵۵-نورالدین مهماندوست
۵۶ -سهراب علی احمدی
۵۷ - حمید حاضر خواجه داد
۵۸ - حمید مهماندوست
۵۹ -رضا نطاق نجفی
۶۰-پرویز جهانتیغ
۶۱ -محمدرضا کشت گر
۶۲-منصور مهماندوست
۶۳-خدابخش ناظری
۶۴ - علی ناظری
۶۵- مهدی ناظری
۶۶- رضا مهماندوست امیر
۶۷-محمد حسین فرزاد مقدم
۶۸- غلام حسن نوری
۶۹ - حمید کشت گر خواجه دادعباس
۷۰ -عیسی شهرکی
۷۱ -محمد حاضر خواجه داد
۷۲-عزیز شهرکی
۷۳- حسن شهرکی ابراهیم فقیر
۷۴-سلطان حاضر خواجه داد
۷۵- عباس صابر خواجه داد
۷۶- احمد میرزایی
۷۷-علی صابر خواجه داد
۷۸- رضا صابر خواجه داد
۷۹ - برات کشته گر خواجه داد
۸۰ - عباس لشکری
۸۱- علی رضا لشکری
۸۲- امیر لشکری
۸۳ -امیر کشتگر خواجه داد
۸۴-فرزاد کشتگر خواجه داد
۸۵- احمد عاقل خواجه داد
۸۶-حاج محمد کیخایی ملا محمد
87 - غلامحسین و غلامحسن علی احمدی
88- حسین علی احمدی
89 - حاج عباسعلی علی احمدی
90 - دکتر حسین عارفی (خواجه داد)
91-حاج جابر کیخایی
92-مهدی فرزاد مقدم
93- هنر مند و بازیگر سیما مر تضی صابر خواجه داد
94-محمد نوری گلزار
95- خواهران بزرگوار جام شیر
96 - رستم ازاد
97- بزرگان طایفه خواجه داد ساکن در سر اسر کشور
98 -دکتر حاج محمد ناطری
99- دکتر حاج حمید خواجه داد
100 -مهندس مهدی میرزایی فرزند حاج ابراهیم وبرادران
101- محقق استاد دکتر محمد علی نجفی
102- حاج اکبر مهماندوست
103-حاج حمید مهماندوست
104-حاج مهدی نطاق نجفی
105-حاج رسول بزی
107-دکتر پر ویز مهماندوست مازندران و برادران و خواهران بزرگوار ایشان
108-استاد حسن جهانتیغ مورخ و تاریخ نگار سیستان محل کار اداره اموزش و پرورش زهک
109- برادر رضا شهرکی فرزند حسن شهرکی گلستان
110- برادر سیامک شهرکی هنرمند و بازیگر تلویزیون گلستان
111-مهندسان حاج علی ومهدی دلشاگری
معتقدند با قبول برجام خود ما زیر بار ذلت رفتیم تاریخ گویای این است که اروپا ئیان همان آمریکا و انگلیس هستند و مطمئنا در آیند ه سودی نمی دهند قدمی هم بر نمی دارند بلکه مارا به دلیل اینکه یک قطنامه بین المللی را فسخ کردیم محکوم می کنند حتی اگر آنها شروط و تعهدات خود را اجرا نکنند کسی نیست از آنها سوال کند و مردم وملت دقیقا از این قرار داد به عنوان قرار داد تر کمانچای عصر جدید یاد می کنند حال شما به هر طرف اروپا بد وید و بروید و بیائید همکاری نمی کنند این از لحن و کلام اروپا مشخص است و جالب است حتی فرزند دوره تحصیلی دبستان ما این فهم را درک می کند
برخی از هنر مندان و روشن فکران جامعه وقتی پایشان به خارج از کشور می رسد گویی از زندان رهایی یافته اند اقدام به پخش عکس و تصاویری از خود می کنند که حتی فر هنگ منحط غرب هم از آن انز جار دارد اینان غیر مستقیم دختران و فرزندان مارا به بی حجابی دعوت می کنند مردم می گویند از بکار گیری این افراد که به هویت و ملیت خیانت می کنند در سازمان و هم جنین کارهای فرهنگی جلوگیری شود وقتی هنر مند ما وقتی نخبه ما چنین فر هنگ یعنی عکس و تصاویری بر خلاف شان ملت و خواست مردمش انتشار می دهد چه لزومی دارد که در دستگاه دولتی یا فرهنگ ما مشغول شود امید واریم مسئولان مراقب ورود نفوذ آلوده های فرهنگ شیطان به سازمان باشند
اگر شما به شیوه حکومت معاویه نگاه کنید معاویه اولین کاری کرد کار گزارانی را به تمام ممالک اسلامی کسیل داشت قبل از گسیل آنان به مناطق روایان تاریخ نوشته اند که وظیفه آنها مشخص بود یعنی حکومت نبود کم رنگ کردن هویت آل پیامبر و ازبین بردن هویت غدیر خم است زمانی که در حکومت معاویه در تمام سرزمین ها سب و ناسزا گویی به امیر مومنان دارید گروهی و مردمی در شرق ایران به نام سیستان آن را نفی می کنند و هیج گاه زبان برآن نمی گشایند با جنین اوضاع و احوالی حکومت شام اهلبیت را معرفی کرد انتظار دارید آنها امام و ذریه اهل بیت را جگونه بشناسند بعد از این که امام به شهادت رسید تازه دچار ذلت و ظلم که شدند فهمیدند چه کلاهی بر سر شان رفته
ازبین رفتن احادیث و فر موده های پیامبر تحت عنوان حدیث متاسفانه دربعد از رحلت پیامبر بر خی از صحابه به اسم فلان کتاب چند جلدی با تفکرهای خودشان و نه متواتر نه مستند اقدام به جعل کردند و اسلام را مطابق با عقاید شخصی خود تفسیر و تبلیغ کردند به طوری که در دوره امامت امیر مومنان همه آنها اصلاح شد ولی مجدددر دوره معاویه و یزید اوج یافت و تاسف اینکه امروز این شیوه با تکنولوژی به اسم اسلام و پیامبر در جهان کلید خورده است که امید واریم علما در مجمع تقریب مذاهب این مشکلات را حل کنند
که معاویه و یزید اسلام را بی هویت کرده بودند بطوری که حرام ها حلال و منکرات معروف شده بود لذا بیعت با چنین اوضاع و احوالی یعنی تایید فاسد و جنایت کار بنابراین امام وقت با قیام خود فرق میان اسلام ناب محمدی و سنت پیامبررا مشخص نمودند هم اکنون همان سر دمدار آل زبیر در عربستان همان کار یزیدیان را انجام می دهد
شیطان است و هر کس به اخبار و صدای آن اعتقاد داشته باشد یاور شیطان است پس با دوری از آن خود را مبتلا به گناه نکنید
دروغ می گوید
ترویح بد حجاب دارد
ترویج دو دسگی و نفاق دارد
ترویج فحشاء دارد
ترویج جنگ و خون ریزی دارد
ترویج ایجاد توهم و ازبین بردن اطمینان دارد
ایجاد سوء ظن دارد
دشمن در لباس دوست است
حامی استکبار است
از آشوب و فتنه حمایت می کند
از تخریب و خراب کار حمایت می کند
در اصل برای بر اندازی انقلاب و حکومت ایران فعالیت می کند
رود خانه نیاتک یکی از شاهرگ های عبور اب به هامون است تا کنون اقدامات شما برای رفع موانع و ایجاد بستر اصلی رودخانه از زهک تا هامون چه بوده است از جاده بی بی دوست به طرف شمال که به شیله نصرو معروف است حریم رودخانه تنگ تر شده و یا به طور کلی رود خانه تصرف شده است آیا باید بمانیم تا سیل از خواب بیدارمان کند
اززهک تا خود ورودی آب به هامون توسط برخی افراد سود جو تصرف شده است این تصرف شامل تخریب حوزه و حریم رودخانه سیستان از زهک تا سد سیستان و از آن جا به طرف هامون است مسئولان باید حریم رودخانه را مشخص کنند 2- با کسانی که بستر رودخانه را خاکریزی و به زمین کشاورزی تبدیل کر ده اند بر خورد شود. بستر رودخانه دارای خاک ریز است لایروبی شودمنظور رودخانه نهر آب است